سوگند
هزار بار قسم خورده ام که نام تو را
به لب نیاورم اما قسم به نام تو بود
*****
صد وعده امید به دل داده ام دروغ
چون من مباد هیچ کسی شرمسار خویش
صائب تبریزی
*****
به فصل گل ستم باغبان نگر که برید
همان درخت که بر شاخش آشیان منست
فدایی اردستانی
*****
ذره ذره، آنچه داد از من گرفت
دیر دانستم که گیتی رهزن است
پروین اعتصامی
*****
نادیده می کنی، چوفتد دیده بر منت
جانم فدای دیدن و نادیده کردنت
هلالی سهیلی
*****
من آن نِیَم از که به نیرنگ دل دهم به کسی
بلای چشم کبود تو آسمانی بود
صائب تبریزی
*****
بسکه این زندگی تلخ، مرا داد عذاب
به خدا ای اجل از حسرت مُردن مُردم
ابو القاسم حالت
*****
ز بی مهری چنان دم می زنی با ما که پنداری
به عمر خویشتن نشنیده ای نام محبت را
قدسی مشهدی
*****
با آنکه هست خلوت وصلِ تو بی رقیب
شرم تو با هزار نگهبان برابر است
طوفی تبریزی
*****
با رقیبان سخن از کشتن ما می گوید
کشتن آنست که با غیر سخن می گوید
شوقی
*****
ناصحا ، بیهوده میگویی که دل بردار از او
من به فرمان دلم ، کی دل به فرمان من است ؟
هلالی جغتایی
*****
سالها شد که رخ زرد مرا دوست ندید
بس که خون جگر از دیده روان است مرا
رسوا
*****
مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر
بسکه در دیده من ذوق تماشای تو بود
حزین لاهیجی
*****
زلف مشکین تو یک عمر تامل دارد
نتوان سرسری از معنی پیچیده گذشت
صائب
تبریزی
*****
تا بود گفت و گو سخنم ناتمام بود
نازم به خامشی که سخن را تمام کرد
غنی کشمیری
*****
در دل او درد ما از ناله تاثیری نکرد
برد مرغی نامهّ ما را که بال و پر نداشت!
نظیری
نیشابوری
*****
پیرو افتادگی ، آخر به جایی می رسد
قطره ای بودم تنزل کردم و دریا شدم !
میرزا
محسن تاثیر تبریزی
*****
گوش را هوش شنیدن نبوَد ، کاش کسی
از لبت شهد سخن را به مکیدن گیرد!
قاسم مشهدی
*****
اهل دنیا را ز غفلت زنده می پنداشتم
خفته دایم مردگان را زنده می بیند به خواب
وحید قزوینی
*****
جان ما در دل و ما در پی جان می گردیم
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم!
مسیح کاشانی
*****